به ترکه میگن چرا اینقدر گردنت بو میده ؟ میگه : آخه هر کی میگوزه میندازه گردن من ...!!!
یه ترکه میره مغازه لباس فروشی، میگه یه شورت می خوام.
فروشنده میگه: مردونه؟؟
ترکه می گه: خدا وکیلی !
دیوید کاپرفیلد تو یکی از مهیج ترین برنامه هاش رو سن حاضر میشه و میگه برنامه ای رو میخواد اجرا کنه که تابحال هیچجا نمایش نداده ، بعد یه تمساح رو میاره ،دهن تمساح رو بطور کامل باز میکنه و ... فلانشو در میاره میزاره تو دهنه تمساحه بعد میگه حالا تو تماشاچی ها کسی هست که بتونه این کارو انجام بده یه بنده خدایی بلند میشه میگه من میتونم ، ولی نمیتونم دهنم رو اونقدر باز کنم !!!
یه روز یه نفر میره تو مغازه یکی از آشنا ها شروع بکار کنه ، مغازه دار میگه فلانی ببین من چطور کاسبی میکنم تو هم یاد بگیر مشتری میاد به مغازه دار میگه آقا چمن خوب دارید مغازه دار یه چمن خوب معرفی میکنه مشتریه که میخواست بره بیرون میگه آقا این چمن اگه بخوای خوب بمونه باید مرتب کوتاهش کنی و کلی تبلیغ بعد یه دونه چمن زن هم بهش میندازه طرف که میره بیرون مغازهدار میگی یاد گرفتی ببینم چیکار میکنی ، همون موقع یه مشتری میاد مغازه دار به کارآموزه میگه ببینم چیکار میکنی ، مشتری میگه آقا نوار بهداشتی دارید پسره میگه بله نوار رو میگیره میخواد بره بیرون میگه آقا یه لحظه بیایید بعد یه چیزی در گوش طرف میگه ، یارو هم میگه خوب یه دونه چمن زن هم بدید !!! مشتریه که میره مغازه چشاش 8 تا شده میگه تو چی گفتی به این یارو گفت بهش گفت بابا تو که این شب جمعه ات به گا رفته ( داغون شده) حداقل یه دونه چمن زن بگیر بیکار نباشی !!!
یه گوریل ماده که آخرین هم بوده حالش بد میشه بعد از اینکه کلی دکتر و فلان و بهمان براش میارن و جلسه و شورای پزشکی میگیرن به این نتیجه میرسن که خانم گوریله افسردگی گرفته و حتما باید یه گوریل نر رو ملاقات کنه ولی هر چی میگردن نمیتونن گوریل نر پیدا کنن یه بابایی میگه که یه کارگر اینجا هست که از قضا (با عرض معذرت و شرمندگی از آذری های عزیز و صبور) ترک بوده خلاصه هی میگن بهش بگیم یا نه خلاصه میگن فوقش قبول نمیکنه دیگه کیرن بهش میگن و اول قبول نمیکرده بعد از کلی خواهش و التماس و اینکه میگن 200 هزارتومن هم توش هست و اینا قبول میکنه ولی میگه باید تا سر برج صبر کنید میگن چرا میگه آخه الان پول ندارم !!!!!!!!!!
به یه ترکه میگن : « حال ساده بگو »
میگه : « لب »
عربه میره اون دنیا خوبیها و بدیهاش مساوی بوده کار به پنالتی میکشه !
یه قزوینیه لب دریا واستاده بوده ، میبینه یه پسر بچه داره کونشو میخارونه ... میگه : ببم جان خورده کاری هم قبول میکنیم ها !!!
قزوینیه هفت جلد مثنوی مینویسه به نام خسرو و فرهاد !!!
یه روز یه زنه موقع راه رفتن میلنگیده
یه نفر بهش میرسه میگه آبجی خدا بد نده
زنه میگه : خدا بد نداده خودم بد دادم !